روش درس خواندن از دید اغلب دانشآموزان یکسان و معمولی است؛ به این صورت که ۱۲ سال به مدرسه میروند و با حفظ کردن مطالب درسی امتحانات را با موفقیت پشت سر میگذارند. در سال کنکور نیز با ادامه دادن این روش و البته پررنگتر از سالهای قبل، به قبولی در دانشگاه و رشته مورد نظرشان فکر میکنند. جالب اینجاست این روند همچنان ادامه دارد و حتی پس از کنکور و دانشگاه هم به شیوهای ملالتبار تکرار خواهد شد. پیشنهاد میکنیم در ادامه ما را همراهی کنید تا با روشهای نوین درس خواندن از زبان یکی از رتبه برتریهای کنکور آشنا شوید. با روش مطالعاتی صحیح و اصولی کیان فرحزا به درک مفهومی، عمیق و درست مطالب درسی خواهید رسید. مهمتر از آن به جستوجوی معنای زندگی میان برگههای کتاب و حرفهای معلمتان دست خواهید یافت.
کیان فرحزا، رتبه برتر ۵ کشور در کنکور سراسری ۱۳۹۴ در رشته انسانی است. او دارنده مدال نقره المپیاد ادبیات است. در سال دوم دانشگاه رتبه دوم آزمون کارشناسی ارشد را نیز به دست آورد. هماکنون در دانشگاه شهید بهشتی مشغول به تحصیل در رشته اقتصاد است. در ادامه از زبان او خواهید شنید چرا باید درس بخوانیم؟ معنای زندگی در فرایند درس خواندن چگونه است؟ آیا موفقیت به عوامل بیرونی بستگی دارد و … .
آقای فرحزا لطفاً خودتان را معرفی کنید.
کیان هستم، علاقه بسیاری به ادبیات فارسی دارم. بهطورکلی به رشتههایی مثل ادبیات و موسیقی که دارای آزادی عمل بالایی هستند، علاقهمندم. اگر بخواهم خودم را معرفی کنم ارزش وجودیام را در پرسشگری میدانم. خوشبختانه یا متأسفانه عموماً از خودم ناراضیام؛ زیرا توقع بیشتری از خود دارم.
چرا برای تحصیل در دانشگاه، رشته اقتصاد را انتخاب کردی؟
رشته اقتصاد صورت مسئلههایی مطرح میکرد که برایم بسیار جذاب بود؛ مانند اینکه انسانها چطور رفتار میکنند؟ چرا ملتها شکست میخورند؟ دلایل اختلاف سطح رفاه مردم چیست؟ چطور میشود کسبوکاری سودآور را مدیریت کرد؟ چرا بعضی رفتارها در اقتصاد، کارامد (بهینه) است و در بعضیها نیست؟ از طرفی چون علاقه زیادی به ریاضیات و علوم کمّی داشتم، این رشته را انتخاب کردم. قبل از سال کنکور با تحقیق و مطالعه این رشته را انتخاب کردم، اگرچه به ادبیات و موسیقی هم علاقهمند بودم ولی به این نتیجه رسیدم که میتوانم این دو را خارج از دانشگاه با آزادی عمل بیشتری دنبال کنم.
به نظر شما چگونه میتوان رشته مورد علاقه خود را انتخاب کرد؟
دانشآموزان و داوطلبان کنکور میتوانند با افرادی که در حوزه رشتهمورد علاقهشان مشغول فعالیت هستند، حضوری گفتوگو کرده و کارشان را از نزدیک ببینند. آنها همچنین میتوانند کتابهای درسی بهروز و گزیده رشته دلخواهشان را مطالعه کنند و با دانشجویان و حتی بازنشستگان آن رشته صحبت کنند. با جستوجوکردن در اینترنت نیز این کار عملی است.
چه کسانی در زندگی شما نقش مهم و تأثیرگذاری داشتهاند؟
چند تن از معلمانم و چند تن از اساتید دانشگاه از جمله سرکار خانم ندیمی که متأسفانه در قید حیات نیستند، در زندگی من نقش مهمی داشتند. ویژگی عمدهای که این افراد داشتند و من نیز از آنها تأثیر پذیرفتم، رفتارشان بود؛ با اینکه آنها در زمینه علمیشان حرف اول را میزدند، اما تواضع و صبر بالایی در گوش کردن نظرات اشتباه و مخالف را داشتند و این اجازه این را میدانند تا شخص نامتخصصی نظرش را بگوید. این افراد میتوانستند عدم قطعیت را بپذیرند و به نظرم این اولین کلید دانایی است که من بپذیرم که اشتباه میکنم و فرصت تصحیح کردنش را به خودم بدهم.
پیشنهاد میکنم دانشآموزان هنگامیکه کتاب درسی میخوانند، به دنبال طرح سؤال باشند؛ یعنی بیشتر از آنکه به دنبال یافتن پاسخ باشند، به دنبال یافتن سؤال باشند. وقتی مطلبی را میخوانند این سؤال برایشان به وجود بیاید که آیا همیشه و همهجا قاعده به همین شکل است؟ بسیاری از این سؤالات در مراحل بعد جوابهای مشخص و آمادهای دارد، ولی لزوماً و همیشه نباید این جوابها را پذیرفت؛ بنابراین بهتر است تا فکر و مطالعه بیشتری روی آنها صورت گیرد. بچهها باید بیشتر شناخت ایجاد کنند نه اینکه صرفاً نظریه بخوانند و در هر درسی منطق را متوجه بشوند. وقتی فرد قادر به سؤال کردن باشد، مسائل را از جنبههای دیگر نیز میبیند، میتواند خودش را جای افراد دیگر بگذارد و مسائل را به شیوه آنها ببیند.
به بچههای عزیز پیشنهاد میکنم حتماً هدف داشته باشند و اگر هنوز هدف بلندمدت خود را پیدا نکردهاند، وقت گذاشته تا چیزی که به زندگیشان معنا میدهد، بیابند؛ به عبارت دیگر هر فرد یا هدفمند است و در سایه آن، زندگیاش را میبیند و یا اینکه به دنبال آن مقصود میگردد و میخواهد تجربه کسب کند.
یکی دیگر از کسانی که نقش مهمی در زندگیام داشتند، معلم ریاضیام بودند که در عینحال شغل عطاری نیز داشتند. ایشان بسیار شیوا و زیبا خاطره تعریف میکردند. کلاس ایشان بهقدری جذاب بود که همیشه بچهها در کلاس حاضر بودند و سختی درس برایشان مهم نبود. کلاسهای درس ایشان، کلاس درس زندگی نیز بود و مهارتهای زندگی نیز آموزش داده میشد.
خواندن کتابهای «داستان دو شهر» اثر چارلز دیکنز و «بینوایان» نوشته ویکتور هوگو، اثر بزرگی در دید من به زندگی داشت. با خواندن این کتابها مخصوصاً کتاب بینوایان فهمیدم که لازم نیست موفقیت را دیگران تعریف کنند؛ زیرا عموماً معنای موفقیت از درون میجوشد.
اگر کسی معلم یا راهنمای تأثیرگذاری نداشته باشد، باید چه کار کند؟
بیشتر اوقات این افراد تأثیرگذار اطراف ما هستند و ما توجهی به آنها نداریم. این توجه و نوع نگاه ماست که میتواند از فردی تأثیر بپذیرد. تفسیرها بسته به نیت ماست که با چه نیتی در کلاس شرکت کنیم؛ یعنی فقط برای یادگیری مطالب درسی در کلاسها شرکت نکنیم، بلکه نحوه صحیح ارتباط با دیگران، انتخاب همکلاسی مناسب و مقدمات زندگی را در جامعه یاد بگیریم. باید فرصتطلب و جستوجوگر باشیم. از فرصتها به بهترین شکل استفاده کنیم، با هم حرف بزنیم و مشورت کنیم و نگاه متفاوتی به آدمها داشته باشیم.
برای آینده زندگیمان باید چه سرمایهگذاریهایی داشته باشیم؟
من وقتی در مقطع راهنمایی بودم، میخواستم دنیا را تغییر بدهم، در مقطع دبیرستان میگفتم باید یک نوازنده قابل بشوم و در اقتصاد و ادبیات حرفهایی برای گفتن داشته باشم؛ ولی اکنون از خود میپرسم کدامیک از این هدفهایی که درگذشته داشتم، معنای واقعی زندگی مرا تعیین میکند؟ پس سعی میکنم تا طبق پاسخی که به دست میآورم، تصمیمگیری کنم. بسیاری از این تصمیمها و سرمایهگذاریها برای کسب مهارت و پیدا کردن تسلط بر یک تخصص است. بخشی از این سرمایهگذاریها برای سرگرمی ما و بخشی دیگر برای زندگی شخصی ماست؛ اما همه ما نیازمندیم تا در معنایی که برای زندگیمان تعریف میکنیم، یک تخصص شغلی داشته باشیم؛ یعنی اگر بیشتر وقتمان را به سرگرمیهای شخصی اختصاص دهیم، با بالا رفتن سن، خلاء آن مهارت و تخصص شغلی ایجادشده در زندگیمان بهوضوح احساس خواهد شد. علاوه بر این موارد باید در رشته علوم انسانی به این مهارتها نیز دست یابیم:
- دانستن حداقل یک زبان برنامهنویسی بسته به رشته تحصیلی؛ مثلاً پایه C را بلد باشیم.
- الگوریتمنویسی؛ که فقط مختص کار نیست و در زندگی و برنامهریزی روزانه نیز مورد استفاده قرار میگیرد؛ یعنی اینکه بتوانیم کارمان را طوری ترتیب دهیم تا به سادهترین روش انجام شود.
- زبان انگلیسی؛ که زبان مشترک علوم و مبادلات فرهنگی دنیاست. همه زبانهای دیگر منابع اطلاعاتی محدودی دارند و ما برای دسترسی به منابع نامحدود و بهروز نیاز به دانستن زبان انگلیسی داریم.
- نحوه نگارش و تکلم خوب و صحیح و به نوعی مهارت ارتباطی (مثل مکاتبه و مصاحبه و اینکه بتوانی حرفت را به یک غریبه کاملاً بفهمانی.)
- دانستن اینکه دیگران میتوانند متفاوت از ما فکر کنند و واقعیت قطعی برای درست و غلط بودن آن افکار نداشته باشیم.
- اینکه بپذیریم اندیشه ما در طول زمان شکل میگیرد نه در رسیدن به مقصدی که برای خودمان تعیین کردهایم.
- نحوه مراقبت از سلامتی خودمان مثل نوع خوراک و ورزش، ارتباط با دیگران، کنترل هیجان خود و … .
- روش تحقیق؛ روش بیان سؤال، جستوجو در منابع، فرضیهسازی و آزمودن
و در آخر اینکه بنویسید الان چه کسی هستید و میخواهید چه کسی بشوید و سال دیگر به این نوشته نگاه کنید. این کلام دو تن از اساتید بزرگم بوده است و میتواند در تعیین ادامه راهتان و یافتن معنایی که در طول گفتوگو دربارهاش صحبت کردیم، کارساز باشد.