احمد شاملو، شاعر ملی ایران در ۲۱ آذر ۱۳۰۴ در تهران متولد شد.(به اشتباه محل تولد او شهر رشت ثبت شده است). او به خاطر شغل پدرش که افسر ارتش بود، در نقاط مختلف کشور درس خواند و زندگی کرد. در اوایل دهه ۲۰ در بحبوحه جنگ جهانی دوم در فعالیتهای سیاسی علیه متفقین در شمال کشور شرکت کرد و بعدها در تهران دستگیر و به بازداشتگاه سیاسی شهربانی و سپس به زندان شوروی در رشت منتقل شد.
شاملو پس از آزادی با خانواده به ارومیه رفت و در کلاس چهارم دبیرستان تحصیلات خود را ادامه داد. با به قدرت رسیدن فرقه دموکرات آذربایجان همراه پدر دستگیر شد و تا تعیین تکلیف، دو ساعت مقابل جوخه آتش قرار گرفت، اما سرانجام آزاد شد و پس از آزادی برای همیشه ترک تحصیل کرد و در کتابفروشی شروع به کار کرد. پس از مشغول شدن در کتابفروشی بود که کمکم قلم به نوشتن داستانهای کوتاه، ترجمه و شعرسرایی برد. در سال ۱۳۲۵ که شاملو هنوز بهعنوان شاعری نوپرداز شناخته نشده بود، با نیما یوشیج پدر شعر نو فارسی آشنا شد. این آشنایی باعث رابطه عاطفی و صمیمی بین آنها و خانوادههایشان شد و تا سالیان سال ادامه پیدا کرد.
زندگی عاطفی شاملو فراز و نشیبهای زیادی داشت؛ در سن ۲۲ سالگی با اشرفالملوک اسلامیه ازدواج کرد و هر ۴ فرزند او به نامهای سیاوش، سامان، سیروس و ساقی حاصل این ازدواج هستند، اما سرانجام این ازدواج به جدایی ختم شد. او پس از ۱۰ سال با طوسی حائری ازدواج کرد، اما این ازدواج هم دوامی نیافت و پس از ۴ سال از طوسی نیز جدا شد. آخرین پیوند زناشویی او با آیدا سرکیسیان در سال ۱۳۴۳ بود که تا پایان عمر خود عاشقانه با او زندگی کرد. این آشنایی نقطه عطفی در زندگی او بود و تحولی بزرگ در شعر عاشقانه معاصر ایران به همراه داشت. شاملو تحت تأثیر آیدا و روابط عاشقانهشان شعرهای “آیدا، درخت و خنجر و خاطره” و “آیدا در آینه” را سرود.
در کل حضور آیدا در زندگی شاملو موجب شد تا جان دوبارهای به اشعار عاشقانه آن دوران دمیده شود تا جایی که میتوان گفت ما شعر عاشقانه را مدیون آیدا هستیم. شاملو درباره تأثیر او در سرایش اشعارش میگوید: “هرچه مینویسم از برای آیداست و بهخاطر اوست. من با آیدا آن انسانی را که هرگز در زندگی خود پیدا نکرده بودم، پیدا کردم.”
شاملو در سال ۱۳۶۷ به آلمان غربی سفر کرد تا بهعنوان مهمان مدعو در دومین کنگره بینالمللی ادبیات شرکت کند. در ادامه این سفر به اتریش رفت و به شعرخوانی و سخنرانی پرداخت. پس از آن به دعوت انجمن جهانی قلم و دانشگاه گوتنبرگ به سوئد رفت و به دعوت ایرانیان مقیم سوئد در خانه مردم استکهلم شب شعری اجرا کرد. مجموعه شعرهای احمد شاملو (دوجلدی) در آلمان غربی منتشر شد. شاملو سالهای آخر عمر خود را به انزوا گذراند و تمایلی به سفرهای خارج از کشور و برگزاری جلسات مرتبط با شعر و داستان نداشت.
این شاعر که از بیماری دیابت سخت رنج میکشید، پس از شدت یافتن بیماری بالاخره در سال ۱۳۶۷ پایش را از زانو قطع کردند، اما تا قبل از مرگ خود همچنان فعالیتش را در زمینه شعرسرایی، ترجمه و مقالهنویسی ادامه داد. او سرانجام در دوم مرداد ۷۹ ساعت ۹ شب در منزل خود در دهکده فردیس کرج درگذشت.
آیدا در کتابی پس از مرگ شاملو به نام “بام بلند همچراغی” درباره شب خداحافظی با جسم شاملو میگوید: “ایمان و سیروس با هم رسیدند. ماساژ قلبی دادند. از همه خواستم تنهایم بگذارند. کمک نمیخواستم. دوست داشتم خودم همه کارهایش را انجام دهم. با صابون خوشبو بدنش را شستم و لباسهای نو تنش پوشاندم. مدتها بود من قد و بالای احمد را ندیده بودم؛ از وقتی پایش را بریده بودند روی صندلی مینشست و قدش را نمیدیدم. پاهایش، شانههایش و…، قد و قامتش از یادم رفته بود. چهار سال شاملو را خوابیده یا نشسته دیده بودم.“
ناگفته نماند که کتاب «بام بلند همچراغی» سرشار است از تصاویر کوتاه و قضاوتهای تاریخی و سندساز که میتوان با آن دوره بسیار مهمی از تاریخ ادبیات معاصر ایران را درک کرد.
کتاب “بام بلند همچراغی” تنها به زندگی شخصی احمد شاملو و رابطهاش با آیدا سرکیسیان نمیپردازد. روایتهای شفاف و درخشانی از ادبیات معاصر ایران و نقش شاملو در آنها به چشم میخورد، روایتهای جذابی درباره چگونگی شکلگیری بخش عمدهای از کتابهای شاملو و دیدگاههای جنجالی و بحثبرانگیزی که درباره حافظ و فردوسی و ادبیات کلاسیک فارسی وجود دارد.
شاملو در زمینه کودک و نوجوان نیز فعالیتهایی داشته که مشهورترین آثار او مخاطبین کودک، نوجوان و بزرگسالان را به طور یکسان نشانه گرفته است. این آثار عبارتند از:
قصههای منظوم یا اشعار (پریا)، (قصه دختران ننه دریا)، (قصه مردی که لب نداشت)، (بارون) و شبانه کوتاه (یه شب مهتاب). اشعاری که در پیشینه سرایش و آفرینش آنها، بررسی فرهنگ شفاهی مردم و آشنایی با افسانهها، متلها، اصطلاحات شعرها و ترانههای عامیانه درخشید و الحق که در شعر عامیانه-کودکانه دستی توانا داشت.
دلیل اصلی ماندگاری اشعار کودک و نوجوان شاملو، گنجانده شدن مضامین با زبانی ادبی در این اشعار است؛ به طوری که خواننده اشعار در هر موقعیت و زمان و با هر زمینه ذهنی، در عین برداشت مفاهیم اجتماعی و سیاسی، میتواند برداشتهای شخصی و فردی نیز از این اشعار داشته باشد و در ضمن، از لذتی که از برخورد با یک متن ادبی انتظار میرود در بهترین شکل و حالت برخوردار شود.
برخی از عواملی که این اشعار را در عین داشتن مضامین اجتماعی و بزرگ سالانه به حوزه شعر کودکان نیز پیوند میدهد، استفاده از ریتم و وزن کودکانه است که از اوزان شعر و ترانههای عامیانه تأثیر گرفته و برای کودکان جذابیت زیادی دارد. استفاده از کلمات و لهجه عامیانه بهجای زبان ادبی و استفاده از عبارات و سطرهایی که بهطور مستقیم با اندکی تغییر از ترانهها، بازیها و قصههای کهن گرفته شده است.
جالب است بدانید شعر “سکوت سرشار از ناگفتههاست” که همهجا به نام شاملو شناخته میشود اثر مارگوت بیگل است که توسط شاملو ترجمه شده است.
مهمترین کتاب از شاملو “سه دفتر” از نشر نگاه نام دارد.
- دفتر اول اشعار شاملو
- دفتر ترجمه اشعار مشهور جهان
- دفتر ترجمه داستانهای معروف جهان
ترجمههای شاملو اغلب دارای لطافت خاصی است و مورد استقبال عموم مردم قرار گرفته است. ترجمه شازده کوچولو توسط احمد شاملو از پرفروشترین و پرطرفدارترین نسخههای شازده کوچولو است.
در اکتبر سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۳) نامزدهای جایزه نوبل معرفی شدند که نام «شاملو» هم در بین نامزدها بود. او عکاس بسیار خوبی بود و یک لابراتوار عکاسی داشت و از اشخاصی چون نیما یا فرزندانش عکس داشت. عکسها را در خانه ظاهر میکرد. زاویه را میشناخت. با عدسی و دید آشنا بود و در کل سینما را میشناخت.
محمود دولتآبادی: “شاملو، زمانی بسیار پیش از پایان سفر، خود با من گفته بود: “زادن ما یک تصادف است و مردن ما یک حتمیت”، اما او با من نگفته بود که بودن آدمی-بودن و زیستن آدمی، از آن دست که او بود- میتواند یک معجزه به شمار آید.
نه، او نگفت لیک ما دیدیم؛ دیدم در او
تــوان جلیل به دوش بردن بار امانت
و توان غمناک تحمل تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی
تنهایی عریان را
و اکنون چه عریان در مییابم معنای ثقیل آنچه را گفت بامداد خسته…
تنهایی و دشواری وظیفه
آیدین آغداشلو: “بزرگی شاملو با بزرگتر شدن من آب نرفت و کوچک نشد که بزرگتر هم شد. همیشه همان غول تناور و تنومندی باقی ماند که هر بار در هر دورهای از عمرم، با هر نظریه جدید و عقاید متفاوت و اعتقادات تازهای که پیدا کرده بودم، هربار با این محکهای تازه با شاملو مواجه شدم، از اعتبار و مقام و منزلتش یک سر سوزن کاسته نشد و همین حالا هم که دارم درباره شاملو صحبت میکنم، از هیبت آن روزگارانش میلرزم. چون آسان نیست شاملو شدن و شاملو ماندن.”
رضا براهنی: “گرچه شعر شاملو از نظر قالب ظاهری، معلق بین نظم و نثر است، ولی گاهی روح و منطق نثر آنچنان بر زبانش حاکم میشود که به هیچعنوان نمیتوان بعضی از نوشتههای اخیرش را شعر خواند. زبان شاملو در همان چارچوب شعر آزاد و یا نثر آهنگین، گاهی محتوای پر استعاره شعر را ترک میکند و به سوی منطق سست و بیتصویر نثر میگراید. در این قبیل موارد، محتوا گاهی صورت فرار از حقیقت و توسل به رمانتیسم منحط را دارد و زمانی بهصورت شعارهای سرمقالهای درمیآید که از نظر شعری کوچکترین ارزشی بر آنها نمیتوان قائل شد. زبان این قطعات آنچنان صریح و مستقیم و غیر استعاری است که هیچچیز نشان داده نمیشود و تخیل بهقدری ضعیف و سست است که کوچکترین ایهام و ابهام و رمز و عمقی در شعر دیده نمیشود.”